حوزه علمیه خواهران الزهراء(س) شهرستان پلدختر

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

شرح فرازهایی از زیارت اربعین

20 مرداد 1395 توسط سیده سحر السادات شاهرخی

 

روز بیستم ماه صفر، روز اربعین و به قول شیخ مفید و شیخ طوسی روز بازگشت اهل حرم امام حسین علیه السلام از شام به مدینه، و روز ورود اولین زائر آن حضرت جابربن عبدالله انصاری به کربلا، جهت زیارت امام حسین علیه السلام است.

 

زیارت آن حضرت در این روز مستحب است. که به فرموده امام حسن عسکری علیه السلام از نشانه های مؤمن است.

قال العسکری علیه السلام: «علامات المؤمنین خمس: صلاةُ الاحدی و الخمسین و زیارةُ الاربعین والتـَختم فی الیَمین و تـَعفیرُ الجـَبین و الجَهر ببسم الله الرحمن الرحیم.

از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده که فرمودند:

علامات مؤمن پنج چیز است:

اقامه پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شبانه روز؛
زیارت اربعین؛
 انگشتر به دست راست کردن؛
جبین را در سجده بر خاک گذاشتن؛
در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن.
شیخ طوسی در تهذیب و مصباح، زیارت مخصوصه روز اربعین را از حضرت امام صادق علیه السلام نقل کرده است.

فراز اول: سلام های توصیفی

السلامُ علی وَلیِّ الله و حبیبه؛
سلام بر ولی و حبیب - دوست – خدا.
السلامُ عـَلی خلیلِ اللهِ وَ نجیبه؛
سلام و درود بر خلیل و گزیده خدا.
السلامُ علی صَفیِّ اللهِ و ابن ِ صَفیّـه؛
درود بر برگزیده خدا و پسر انتخاب شده خدا.
السلامُ علی الحُسین ِ المظلوم الشهید؛
درود بر حسین مظلوم شهید.
السلامُ علی اسیرِ الکربات و قـَتیلِ العـَبرات؛
سلام بر کسی که اسیر و گرفتار بلایا و اندوه ها شد و کشته برای اشک ها.

در سلام های اولیه زیارت، امام صادق علیه السلام به نوعی اصالت خانوادگی امام حسین علیه السلام را بیان می نماید که ایشان فرزند رسول خدا که حبیب خداست، می باشد. برخی از انبیاء در درگاه الهی با نام خاصی توصیف و معروف شده اند. حضرت ابراهیم علیه السلام با عنوان خلیل الله، حضرت موسی علیه السلام با عنوان کلیم الله، حضرت عیسی علیه السلام با عنوان کلمة الله، حضرت نوح علیه السلام با عنوان نبی الله - که البته ایشان اولین پیامبری بودند که مقام نبوت را به دوش کشیدند- حضرت آدم علیه السلام با عنوان صفوة الله و حضرت محمد صلی الله علیه و آله با عنوان حبیب الله مطرح هستند.

 

 

در سلام های اولیه زیارت، امام صادق علیه السلام به نوعی اصالت خانوادگی امام حسین علیه السلام را بیان می نماید که ایشان فرزند رسول خدا که حبیب خداست، می باشد. برخی از انبیاء در درگاه الهی با نام خاصی توصیف و معروف شده اند. حضرت ابراهیم علیه السلام با عنوان خلیل الله، حضرت موسی علیه السلام با عنوان کلیم الله، حضرت عیسی علیه السلام با عنوان کلمة الله، حضرت نوح علیه السلام با عنوان نبی الله - که البته ایشان اولین پیامبری بودند که مقام نبوت را به دوش کشیدند- حضرت آدم علیه السلام با عنوان صفوة الله و حضرت محمد صلی الله علیه و آله با عنوان حبیب الله مطرح هستند.

برای سلام معانی مختلف ذکر کرده اند، که به اختصار نام می بریم.

1. سلام، یکی از نام های خدای عزوجّل است و مراد آن است که خداوند حافظ تو باشد.
2. سلام به معنای تسلیم.
3. سلام به معنای سلامتی.

حال که معنای سلام مشخص شد که به معنای آسایش، امنیت و سلامتی است، به تفسیر سلام بر امام حسین علیه السلام می پردازیم. سلام بر امام به این صورت است که شخص زائر در حالی که حضور امام ایستاده یا از دور ایشان را در ذهن حاضر نموده و به حضرت سلام می نماید و در دل می گذراند که هیچ آزاری و آسیبی از ناحیه من به آن امام، نه در آن وقت و نه پس از آن نخواهد رسید؛ زیرا هدف تمامی آن بزرگواران جز هدایت و اصلاح مردم و اعلای کلمه توحید و شیوع طاعت خداوند در مردم نیست، لذا آنها از معصیت خدا و تخلف از اوامر و نواهی او، از اخلاق ناپسند مردم از قبیل خودبزرگ بینی، حرص، ریا، بخل، حّب قدرت، غیبت، آزار رساندن و… اذیت خواهند شد.

زائر باید حال خود را به گونه ای قرار دهد که مورد رضایت امام باشد، نه مایه اذیت آن حضرت. آن وقت است که در گفتن کلام سلام، صادق است. لذا باید دل را با آب توبه شستشو داده، و اشک پشیمانی از دیده فرو ریزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.

زائر با عرض سلام، خود را به آن حضرت نزدیک نموده و با تکرار واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزدیکی به ایشان از پستی ها و رذایل و آلودگی ها پاک می نماید و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشک و آه بر دل القا می نماید، تا سلامتی کامل حاصل گردد و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.

در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و یارانش چهره اجتماعی - سیاسی خود را نمایان ساخته و اعلان می دارد که نه تنها با بت درون مبارزه می کند، بلکه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتیان، ظالمان، مستبدان و خائنین به مردم، مبارزه کرده و با شعار سلام، خود را در زمره یاران آن حضرت قرار می دهد.

فراز دوم: شهادت و گواهی امام صادق علیه السلام به عظمت و برتری امام حسین علیه السلام
اللهم انی اَشهَدُ أنـَّهُ وَلیـُّکَ وَ ابنُ وَلیِّک؛
بار خدایا گواهی می دهم که -امام حسین- ولی تو و فرزند ولی تو است.
وَ صَفیـُّکَ وَ ابنُ صَفیـِّک، الفائزُ بِکـَرامـَتـِک؛
و نیز گواهی می دهم که او برگزیده ی تو و پسر برگزیده ی تو است که به کرم تو رستگار است.
اَکرَمتـَهُ بالشَّهادة؛
خدایا گواهی می دهم که او را به وسیله شهادت گرامی داشتی.
و حَبوتـَهُ بالسـَّعادة؛
و به او سعادت عطا فرمودی.
سلام بر امام به این صورت است که شخص زائر در حالی که حضور امام ایستاده یا از دور ایشان را در ذهن حاضر نموده و به حضرت سلام می نماید و در دل می گذراند که هیچ آزاری و آسیبی از ناحیه من به آن امام، نه در آن وقت و نه پس از آن نخواهد رسید؛ زیرا هدف تمامی آن بزرگواران جز هدایت و اصلاح مردم و اعلای کلمه توحید و شیوع طاعت خداوند در مردم نیست، لذا آنها از معصیت خدا و تخلف از اوامر و نواهی او، از اخلاق ناپسند مردم از قبیل خودبزرگ بینی، حرص، ریا، بخل، حّب قدرت، غیبت، آزار رساندن و… اذیت خواهند شد.
و اجتـَبـیتـَه بطیبِ الولادة؛
و او را از اصل و نسب، پاکی ولادت بخشیدی.
و جَعَلتـَه سیداً من السادة و قائِداً من القادة؛
او را آقایی از آقایان و رهبری از رهبران قرار دادی.
و ذائدً مِنَ الذادة و اَعطیتـَهُ مَواریثَ الانبیاء؛
و او را مدافعی از مدافعان قرار داده و ارث تمام انبیاء را به ایشان عطا فرمودی.
و جعلته حُجَة ًعلی خـَلقِک مِنَ الاوصِیاء؛
و شهادت می دهم که او را حجت بر خلق خود از اوصیاء قرار دادی.
فـَاَعذَرَ فی الدُعاءِ وَ مَنَحَ النُصح؛

پس امام حسین علیه السلام نیز در دعوت، عذری باقی نگذاشت و خیر خواهی نمود.

در این دنیا هر کس توسط چیزی و یا عملی به عزت می رسد. امام صادق علیه السلام در این فراز از زیارت، امام حسین علیه السلام را توصیف می نماید که خدایا او ولی تو و فرزند ولی توست، او برگزیده و پسر برگزیده توست. یعنی با تمام عزت و احترامی که برای ایشان قائل بودی ولی به وسیله شهادت به او عزت بخشیدی. تو خواستی که امام به وسیله شهادت، آن هم چنین شهادتی به عزت برسد. خدا به وسیله شهات، امام حسین علیه السلام را به سعادت رسانید. طوری که یزید و وزرایش به دنبال دنیا و کسب مقامات دنیوی بودند و به نوعی به دنبال کسب اعتبار بودند ولی امام حسین علیه السلام که هیچ چشم داشتی به دنیا نداشت و حکومت را هم صرفاً به عنوان ابزاری برای برافراشتن اسلام و اقامه عدالت می دانست.

امام حسین علیه السلام و اهل بیت ایشان در فجیع ترین وقایع و جنایت ها، قرار گرفته بودند. اگر چه مدت زمان جنگ کم بوده؛ اما در این مدت کم، انواع و اقسام جنایت ها و پستی ها دیده می شود که البته بزرگترین چهره این جنایات اینست که بر امام معصوم وارده شده است. شهید مطهری ره می فرماید: ” یک وقت حساب کردم و ظاهراً در حدود بیست و یک نوع پستی و لئامت در این جنایت دیدم و خیال نمی کنم در دنیا چنین جنایتی پیدا بشود، که تا این اندازه تنوع داشته باشد.[1] و به امام با گذراندن چنین وضعیتی کرامت و شرافت داده شد.

فراز سوم: اهداف قیام امام حسین علیه السلام

و بَذلَ مُهجَتـَهُ فیکَ لیَستـَنقـِذَ عِبادکَ مِنَ الجَهالةِ وَ حَیرَةِ الضـَلالة؛
-خدایا- جانش را در راه تو بخشید تا بندگانت را از نادانی، سرگردانی و گمراهی نجات دهد.

امام حسین علیه السلام قبل از خروج از مکه خطاب به برادرش محمد حنفیه وصیت نامه ای نوشتند که ضمن آن اهداف خود را از قیام اعلام می دارند. در آنجا می فرماید: من برای اصلاح دین جدّم رسول الله و امر به معروف و نهی از منکر قیام می نمایم.

با مطالعه تاریخ زمان امام حسین علیه السلام در می یابیم که در دین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تغییرات بسیاری ایجاد شده و بدعت های فراوانی نهاده شده بود. امام برای این که حقیقت دین رسول اکرم حفظ شود و دینی سالم به نسل های بعدی رسانده شود هیچ راهی نداشت جز این که قیام نماید و بدین وسیله اعلام کند که حقیقت دین اسلام به یغما برده شده و دین کنونی، دینی است تحریف شده که خلفا به واسطه آن راهی برای حکومت نامشروع خود یافته اند. پس امام قیام می کند تا پیام دین واقعی را به گوش افرادی که خواهان شنیدن حقیقت هستند برساند.

با مطالعه تاریخ زمان امام حسین علیه السلام در می یابیم که در دین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تغییرات بسیاری ایجاد شده و بدعت های فراوانی نهاده شده بود. امام برای این که حقیقت دین رسول اکرم حفظ شود و دینی سالم به نسل های بعدی رسانده شود هیچ راهی نداشت جز این که قیام نماید و بدین وسیله اعلام کند که حقیقت دین اسلام به یغما برده شده و دین کنونی، دینی است تحریف شده که خلفا به واسطه آن راهی برای حکومت نامشروع خود یافته اند. پس امام قیام می کند تا پیام دین واقعی را به گوش افرادی که خواهان شنیدن حقیقت هستند برساند.

فراز چهارم: قاتلان امام حسین علیه السلام

وَ قـَد تـَوازَرَ عـَلـَیه مَن غـَرَّته الدُنیا؛
کسانی بر علیه او( امام) همدست شدند که دنیا آنها را فریب داد.
و باعَ حـَظـَّهُ بالاَرذَلِ الاَدنی وشَری اخِرَتـَهُ بالثـَّمَنِ الاَوکـَس ِ؛
و بهره هستی خود را به بهای ناچیز و پستی فروختند و آخرت خود را به بهای کمی دادند.
و تـَغـَطرَسَ وتـَرَدّی فی هواه؛
گردن فرازی کرده و خود را در پرتگاه هوس انداختند.
و اَسخَطَکَ و اَسخَطَ نـَبیکَ؛
و تو و پیغمبر تو را به خشم آوردند.
و اَطاعَ مِن عِبادِکَ اهلَ الشـِّقاق ِ وَ النفاق؛
و آن( دنیا پرستان) پیروان بنده هایت شدند که خلاف انگیز و نفاق انگیز بودند.
و حـَمـَلـَة َ الاوزارِ المـُستوجبینَ النار؛ و بار گناه به دوش کشیده و به آتش سزاوار شدند.
فـَجاهدهُم فیکَ صابراً مُحتـَسـباً؛
پس ( امام) جهاد کرد با آنها درحالی که شکیبا بود.
حتی سُفـِکَ فی طاعـَتِکَ دمه؛
تا این که در ( راه) طاعت تو خونش ریخته شد.
وَ استـُبیحَ حَریمَهُ؛
هتک حرمت به حرم امام مباح شد.

امام صادق علیه السلام در این فراز از زیارت به توصیف قاتلان می پردازد که ما در این اینجا به عرض از آنان را معرفی می نماییم.

عمر بن سعد بن ابی وقاص یکی از افرادی از که در جریان حادثه کربلا نقش بسزایی را ایفا می نماید. سعد پدر عمر از مسلمانانی است که در سالهای نخست بعثت رسول اکرم صلوات الله علیه مسلمان شد و در راه دین، شکنجه و محرومیت دیده بود که فتح ایران و بنای کوفه به دست او انجام شد؛ ولی مانند بسیاری از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله علاقه به دنیا بر او غالب گشته و در ماجرای خلافت حضرت علی علیه السلام با آن حضرت بیعت نکرد و در سال 55 یا 58 از دنیا برفت. عمربن سعد؛ اگرچه به خاطر شخصیت معروف پدرش نام درخشانی داشت؛ اما مرد دنیاپرست و بُزدلی بود که بر طبق روایات رسیده، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام او را مذمت کردند، به همین جهت پدرش هم از او راضی نبود، به طوری که او را از ارث محروم نمود.[2]
نقش عمربن سعد در کربلا، بسیار اساسی بود؛ زیرا او فرمانده کل و جنگ در کربلا، از طرف ابن زیاد بود که پیش از ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا، مأموریت یافته بود که با چهار هزار نفر از مردم کوفه برای بازپس گرفتن یکی از شهرهای استان همدان برود و فرمان حکومت “ری” را نیز به نام او صادر کرده بود.

“شمربن ذی الجوشن” یکی دیگر از سران و فرماندهان در حادثه کربلا بود. وی در زمان حضرت علی علیه السلام جزو شیعیان و طرفداران حضرت به شمار می آمد، او در جنگ صفین از افراد تحت فرمان امیرمؤمنان بود و در جنگ با معاویه شرکت داشت و شجاعت زیادی از خود نشان داد.[3]

وی علی رغم این که در زمره یاران حضرت علی علیه السلام بود؛ ولی همانند بسیاری از دوستان حضرت، عاقبت به خیر نشد؛ چرا که بر اثر گرفتاری نفسانی، در ردیف دشمنان حضرت و وطرفداران بنی امیه قرار گرفت.

اینها نمونه هایی از قاتلان امام حسین علیه السلام بودند که به وسیله حبّ دنیا و مقام وسوسه شده و با فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جنگیدند و امام را به شهادت رساندند.
دلائلی نقلی و تاریخی متذکر این نکته است که عامل دنیاپرستی و منفعت طلبی در حادثه کربلا نقش اساسی داشته است. فرزدق شاعر می گوید: من در سال شصت هجری که با مادرم از کوفه عازم مکه و انجام مراسم حج بودم با امام حسین علیه السلام ملاقات نمودم، حضرت از من سؤال کرد: از کوفه چه خبر داری؟ گفتم: قلوب النّاس معک و سیوفهم مع بنی امیّه و…؛ مردم دلهاشان با توست، ولی شمشیرهاشان با بنی امیه است و… .[4] سپس حضرت امام حسین علیه السلام در طی بیان مطالبی فرمودند: “انّ النّاس عبید الدّنیا و الدّین لعقٌ علی السنتهم یحوطونه مادرّت معائشهم فاذا محصوا باالبلاء قلّ الدّیّانون؛ به راستی که مردم، بندگان دنیا هستند و دین و دینداری بر سر زبان و لقلقه آنهاست و دین را فقط زمانی می خواهند که وسیله ای برای تأمین دنیای آنان شود؛ اما وقتی که به گرفتاری و بلا مورد آزمایش قرار می گیرند، دینداران حقیقی، بسیار اندک هستند".[5]

همیشه در طول تاریخ انسان، دنیا پرستی و قدرت خواهی، عامل انحراف بشر بوده و هست. بعضی از قاتلین حسین علیه السلام نیز گرفتار دنیا و خواسته های آن شدند. آنچه را به طور قطع می توان گفت این است که عامل دنیاخواهی در رؤسا و فرماندهان لشکرها همانند عمر سعد و شمر و عاملان اصلی جنگ (یزید و ابن زیاد) نقش اساسی داشته است؛ زیرا آنها به طور یقین به مقام حسین علیه السلام و حقانیت او آگاهی داشتند؛ ولیکن به خاطر منافع دنیوی و رسیدن به قدرت، راضی به قتل آن حضرت شدند، چنانکه عامربن مجمع بعیدی به امام فرمود: «امّا رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائزهم؛ اما رؤسای آنها که رشوه فراوان به آنان داده شده و خورجین هاشان پر شده است، لذا همه یکدست علیه تواند»

علاوه بر رؤسا تعدادی دیگر در لشکر دشمن بودند، علی رغم آگاهی به حقانیت و مظلومیت حسین علیه السلام، به خاطر از دست ندادن دنیا و زن و بچه در قتل حسین شرکت نمودند؛ البته آنها کسانی بودند که واقعاً نماز می خواندند و شهادتین می گفتند؛ ولیکن به خاطر شکم و ریاست یا ترس از دادن جان و دنیای خود، برخلاف اعتقاد خود با حسین علیه السلام جنگیدند، به همین جهت جنگ اصحاب ابن زیاد در راه عقیده و ایمان نبوده؛ بلکه جنگ با عقیده و خود بوده است؛ یعنی آنها کسانی بودند که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگیدند، به همین دلیل یعنی آنها کسانی بودن که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگیدند، به همین دلیل آنها از کفّاری که در راه عقیده خود می جنگیدند، پست ترند، عقاد در همین باره می گوید: “در پستی یاوران یزید همین بس که در کربلا به جهت اعتقادی به کرامت و حق آن حضرت داشتند از مقابله رو در رو با وی می هراسیدند؛ ولی پس از شهادت، لباس او و اهل بیتش را در میان اموال غارت شده بیرون می آوردند و اینان اگر به دین او و رسالت جدّش هم کافر بودند این عمل آنها در مذهب مردانگی پست ترین کار بود".[6]

مگر ممکن است پیرو حقیقی، در صلح و آرامش با اهل بیت بوده و در جنگ و محاربه، بی تفاوت و یا رو در روی آنها باشد و مگر ممکن است شیعه راستین، در جنگ با آن بزرگواران بوده و در صلح به مخالفت با آنان برخیزد، هرگز این چنین نیست؛ زیرا معنای حقیقی شیعه، پیروی در تمام چهره ها است و پیرو واقعی، روحش با امام خود، یکی می شود.

البته خیانت و فاجعه به این بزرگی را نمی توان با عامل دنیا طلبی فرموله کرد؛ زیرا غریزه منفعت خواهی، کم و بیش عامل انحراف بیشتر انسان ها می شود؛ ولیکن در بعضی از اعمال همانند قتل و کشتار باید خبث باطن و اسارت کامل دنیوی، غرق شدن در شهوات و از خود بیگانگی کامل را عامل داشت، چنانکه عقاد می گوید: “آنان مسخ شدگان زشت رویی بودند که سینه هایشان از کینه فرزندان آدم آکنده بود، به ویژه از کسانی که اخلاق استوار و آثار نیکو داشته اند و به همین دلیل تمامی کینه های خود را از روی دشمنی با وی بر سر آنان ریختند، هر چند که از این کار پاداش و غنیمتی نصیبشان نشد."[7]

پس در کربلا، دنیا چشم و دل یزید، ابن زیاد، شمر، عمر سعد و امثال آنها را کور کرده بود، به طوری که با فجیع ترین وضع ممکن، فرزند پیغمبر صلی الله علیه وآله و نور چشم فاطمه سلام الله علیها را به شهادت رساندند که لعنت خداوند بر تمام آنها باد.

فراز پنجم: عبرت آموزی از سالار شهیدان

اشهَدُ انـَّکَ اَمینُ الله وابنُ امینهِ؛
گواهی می دهم که تو امانت دار خدا و پسر امانت دار او هستی.
عِشتَ سَعیداً وَ مَضَیتَ حَمیداً وَ متَّ فـَقیداً مـَظلوُماً شهیداً؛
گواهی می دهم که سعادتمند زندگی کردی و ستوده در گذشتی، و هنگامی که رحلت کردی از وطن خود دور بودی و در حالی که ستم دیده بودی، به شهادت رسیدی.
و اشهـَدُ انَّ الله مـُنجـِزٌ ما وَعـَدَکَ؛
و گواهم که خدا وفا کند بدان چه تو را وعده داد
و مُهلِکٌ مَن خـَذلـَکَ و مُعـَذبٌ مَن قتلکَ؛
و ( خدا) هلاک کند هر آن کس که تو را رها کرده و ترک گفته وعذاب کند کسی که تو را کشت.
و اشهـَدُ انـَّکَ وَفیتَ بِعَهدِ الله؛
و گواهی می دهم که به عهد خدا وفا کردی.
و جاهـَدتَ فی سـَبیلِهِ حتی اتیکَ الیـَقینُ؛
و در راه -خدا- تا رسیدن لحظه مرگ جهاد کردی.

آن حضرت به دلیل موقعیت خاصّی که برایش پیش آمده، درس های زیادی به طور عملی به تمام انسان های تاریخ و جوامع بشری داده است که به اختصار بیان می کنیم:

الف - فضایل شخصی و فردی:
1. توحید و عرفان؛
2. عبادت و بندگی.
3. ترک از خودبیگانگی در برابر دنیا و خواسته های آن؛
4. تسلیم در برابر رضای خداوند؛
5. آگاهی و شناخت به تمام ارزش های الهی و انسانی؛
6. شجاعت و مروّت؛
7. استقامت و پایداری در برابر ناملایمات و سختی ها؛
8. عزّت نفس و مناعت طبع؛
9. عفو و بخشش؛
10. نترسیدن از مرگ و شهادت و استقبال نمودن از آن.
و دیگر ویژگی های فردی که در کتب دیگر مطرح است.

ب - اجتماعی و سیاسی:
1. ایثار و از خودگذشتگی؛
2. وفاداری؛
3. برابری و نفی تبعیضات ناروا؛
4. عزّت سیاسی؛
5. امر به معروف و نهی از منکر؛
6. نبودن پیروزی حقیقی در اکثریت؛
7. قربانی کردن مصلحت در پای حقیقت؛ یعنی ترک سیاست های محافظه کارانه، برای اثبات حقیقت؛
8. مبارزه با زور و استبداد، و بیعت نکردن با مستبدان و مستکبران؛
9. جدا نبودن سیاست حقیقی از دیانت و یکی بودن حماسه و عرفان.

جمله “بابی انت و امی” در اصل برای دعای تفدیه آمده است، معنای آن چنین است: اگر بلایی یا آفتی بر تو وارد شود، خداوند، جان پدر و مادر مرا فدیه و نگهدار تو کند و در حقیقت این دعا برای احترام به جلالت و بزرگی طرف مقابل است، همانند الفاضی که در زمان ما برای احترام بیان می شود، مثل فدای تو شوم، قربانت گردم، دورت بگردم و… در آن زمان نیز این لفظ را برای احترام و ادب به کار می بردند والا چه بسا پدر و مادر ما زنده نباشند.

این درس ها و پیام ها، قطره ای است از دریای بی کران از عالی ترین نمونه انسانیّت. حال چگونه می شود، کسی خود را هماهنگ آن امام کرده باشد، وجیه و آبرومند نزد خداوند نبوده و عاقبت به خیر نشده باشد. و چگونه ممکن است، انسانی در دنیا با آن حضرت، همگون و هم عقیده و هم جهت (فردی، اجتماعی، سیاسی) باشد و در آخرت از مقام قرب، رحمت و مغفرت به دور باشد، اصولاً تضمین آخرت و سعادت در آنجا بستگی، به سعادت در دنیا دارد، پس حال که دانستیم در همراهی با حسین علیه السلام چه ارزشی نهفته است، جای آن دارد که با تمام خضوع و خشوع از خدای متعال خواستار وجاهت و مقبولیت نزد خودش به واسطه همراهی با حسین علیه السلام باشیم.

فراز ششم: تجدید بیعت با سرور شهیدان حسین بن علی علیهما السلام

اللهم انّی اُشهـِدُکَ اَنّی وَلیٌ لِمَن والاهُ؛
خدایا! من تو را گواه می گیرم که هر آن که حسین علیه السلام را دوست دارد، دوست می دارم.
و عـَدُوٌ لـِمَن عاداهُ؛
و دشمنم با هر کسی که دشمن اوست.
بِابی انتَ وَ اُمّی یابنَ رَسولِ الله؛
پدر و مادرم به فدایت ای فرزند پیغمبر اکرم.

این اذکار یعنی پیروی ما از آن بزرگواران در حدی است که در مقابل دوستان آنان، حقیقت “صلح” و در برابر دشمنان آنان حقیقت “جنگ و محاربه” هستیم و در حقیقت این مطلب است، که در تمام شداید و سختی ها و گرفتاری ها و همچنین در تمام شادی ها و آرامش ها با شما، بلکه عین شما هستیم.

مگر ممکن است پیرو حقیقی، در صلح و آرامش با اهل بیت بوده و در جنگ و محاربه، بی تفاوت و یا رو در روی آنها باشد و مگر ممکن است شیعه راستین، در جنگ با آن بزرگواران بوده و در صلح به مخالفت با آنان برخیزد، هرگز این چنین نیست؛ زیرا معنای حقیقی شیعه، پیروی در تمام چهره ها است و پیرو واقعی، روحش با امام خود، یکی می شود، لذا صلح امام صلح او، جنگ امام، جنگ او می شود، چنانکه پیغمبر صلی الله علیه و آله پس از آن که خامس آل عبا را تحت کساء جمع نمود، فرمود: “اللّهم انّ هؤلاء اهل بیتی و خاصّتی و حامّتی، لحمهم لحمی و دمهم دمی، یؤلمنی ما یؤلمهم و یُحرجنی ما یُحرجهم، انا حربٌ لمن حاربهم و سلمٌ لمن سالمهم و عدوٌّ لمن عاداهم و محبٌّ لمن احبّهم، انّهم منی و انا منهم…؛ [8] پس آن زمانی که تمامی آنان (پنج تن( گرد آمدند و تعداد کامل شد، رسول خدا طرفین عبا را گرفتند و با دست راست خود به سوی آسمان اشاره فرمودند: پروردگارا اینان اهل بیت و خاصان و یاوران منند، گوشت آنان گوشت من و خون آنان خون من است، آنچه که ایشان را بیازارد مرا آزرده است و آنچه که آنان را به زحمت افکند، مرا به زحمت افکنده، هر که با آن بجنگد، با من جنگیده و هر که با آنان در سلم و صلح باشد با من در سلم و صلح است و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی ورزیده و هر که آنان را دوست بدارد مرا دوست داشته است. من از آنانم و آنان از من. پس پروردگارا صلوات و برکات و رحمت و آمرزش خود را بر من و آنان قرار بده و پلیدی را از آنان زدوده، و پاکشان گردان…. “

یعنی نتیجه را بیان می داریم، که نزدیکی و اتصال من در حدی است که گویی حقیقت سازش شده ام با کسانی که با شما در صلحند و حقیقت جنگ و دشمنی شده ام با کسانی که با شما در جنگند.

بابی انت و امّی
پدر و مادر من فدای تو باد.

باء، در “بابی” برای تفدیه (فدا و قربانی شدن) است. و ابی، به معنای پدر من و امی، مادر من است.
این جمله “بابی انت و امی” در اصل برای دعای تفدیه آمده است، معنای آن چنین است: اگر بلایی یا آفتی بر تو وارد شود، خداوند، جان پدر و مادر مرا فدیه و نگهدار تو کند و در حقیقت این دعا برای احترام به جلالت و بزرگی طرف مقابل است، همانند الفاضی که در زمان ما برای احترام بیان می شود، مثل فدای تو شوم، قربانت گردم، دورت بگردم و… در آن زمان نیز این لفظ را برای احترام و ادب به کار می بردند والا چه بسا پدر و مادر ما زنده نباشند.
از طرفی این لفظ در مورد مخاطب زنده استعمال می گردد، در حالی که ظاهرا “امام” از دنیا رفته است؛ ولی به نظر ما اولا امام حداقل زنده به حیات ابدی، همانند اموات است، ثانیاً، در بسیار از موارد فدا شوند مرده است، چنانکه گاهی ما در مورد فلان کس که از دنیا رفته می گوییم، فدایش گردم، پس استعمال این لفظ در این مقام اشکالی نداشته و معنای آن چنین است که: تو چنان هستی که اگر پدر و مادرم زنده بودند فدای تو می کردم.
از طرف دیگر، به کار بردن این لفظ در مورد امام می تواند، معنای بالاتری داشته باشد و آن این که ما نهایت اتصال وحدت خود را با حضرت بیان می داریم تا حدّی که کشته شدن آن حضرت، مردن ما و پدر و مادر ما است. یعنی وقتی آن بزرگوار کشته شد؛ من و پدر و مادرم و هر کس که با من است، هزاران مرتبه کشته و زنده شدیم، چنانکه خود ابی عبدالله فرمود: الیوم مات جدّی رسول الله، امروز، جدم رسول خدا کشته شده است و این در حالی است که در عالم ظاهر پیغمبر صلی الله علیه وآله مدتها قبل، از دنیا رفته است؛ ولیکن همه معانی بیانگر این نکته است، که سلسله خداپرستان در رضا و غضب، مردن و زندگی، خوشحالی و ناراحتی، صلح و جنگ و… یکی هستند.

فراز هفتم: اصالت خاندان امام حسین علیه السلام

اشهَدُ انـَّکَ کـُنتَ نوراً فی الاَصلابِ الشـّامِخة و الارحامِ المـَطهَّرة؛
گواهی می دهم که تو نوری بودی در اصلاب پدران بزرگوارت و ارحام مادران پاک.
لم تـُنَجـِّسک الجاهلیة ُ بانجاسِها؛
دوران جاهلیت تو را به پلیدی های خود، آلوده نکرد.
و لم تـُلبـِسکَ المُدلَهمـّاتُ مِن ثیابـِها؛
و( دوران جاهلیت) جامه های درهم و برهم خود را بر تن تو نکرد.
و اشهـَدُ انـَّکَ مِن دَعائم ِ الدّین ِ وَ ارکان ِ المـُسلمین ومَعقــِلِ المـَؤمنین؛
و گواهم که تو از ستون های دین، ارکان مسلمین و دژ محکم مؤمنین هستی.
و اشهـَدُ انـَّکَ الامامُ البـِرُّ التـَّقی ِ الرَّضی الزَّکی ِالهادی المهدی؛
و شهادت می دهم که تو پیشوایی نیکو رفتار، پرهیزکار، پسندیده و پاک، هدایت گر و هدایت شده هستی.

فراز هشتم: توصیف فرزندان امام حسین علیه السلام

و اشهـَدُ انَّ الائِمَة َ مِن وُلدِکَ کـَلِمَة ُ التـَّقوی؛
و گواهی می دهم که امامانی که از اولاد و ذریه تو می باشند، کلمه تقوا هستند.
و اعلامُ الهُدی وَ العـُروَة ُ الوثـقی وَ الحُجَّة ُعلی اَهلِ الدُّنیا
و نشانه های هدایت و حلقه محکم تر و حجت، بر همه اهل دنیا هستند.
فراز نهم: اعتقادات شیعه
و اشهـَدُ انّی بـِکُم مؤمِنٌ وَ بایابِکُم مُوقن بـِشرایع ِ دینی و خـَواتیم ِ عَمـَلی؛
شهادت می دهم که من به شما و رجعت شما یقین دارم و در انجام کارهایم بر طبق دستورات دین عمل می کنم.
وَ قـَلبی لـِقـَلبـِکـُم سـِلم؛
و قلبم با قلب شما آمیخته است.
و اَمری لامرِکـُم مـُتـَّبـِع وَ نُصرَتی لـَکُم مُعدَّة، حتی یاذنَ اللهُ لـَکـُم؛

و در هر کارِ خود پیرو دستورات شما هستم و آماده یاری و نصرت شما می باشم، تا این که خدا به شما اجازه ظهور دهد.
فمعکم لا مع عدوکم؛
و من با شما هستم نه با دشمنان شما.

فراز دهم: صلوات بر اهل بیت علیهم السلام

صلواتُ اللهِ علـَیکـُم و علی ارواحِکـُم وَ اجسادِکُم؛
صلوات خدا بر شما، بر ارواح مقدستان، بر پیکر پاک شما.
وَ شاهـِدِکـُم و غائبـِکـُم وَ ظاهـِرِکـُم و باطنکم؛
و حاضر شما و غائب شما و آشکار شما و نهانتان.

امینَ ربَّ العالمین؛

به اجابت رسان، ای پروردگار جهانیان.

 

 نظر دهید »

توجه ويژه‏ ى امام رضا عليه‏ السلام به نماز و قرآن‏

06 اردیبهشت 1395 توسط سیده سحر السادات شاهرخی

دعبل يك كسى بود كه شعرهايش، شعرهاى حماسى و مذهبى بود. مكتبى بود. حكومت بنى عباس مى‏خواست او را بگيرد و اعدامش كند. 20 سال چوب دارش روى دوشش و فرارى بود. بيست سال، چه شعرايى داشتيم؟ بيست سال آوارگى!

يك روز امام رضا فرمود: من مى‏خواهم يك جايزه به تو بدهم. پيراهنش را كند و داد. گفت:

 

«احْتَفِظْ بِهَذَا الْقَمِيصِ» اين پيراهن را خوب نگهدار.

«فَقَدْ صَلَّيْتُ فِيهِ أَلْفَ لَيْلَهٍ» (وسايل‏الشيعه/ ج 4/ ص 99) و در هر شبى، «أَلْفَ رَكْعَهٍ» هزار شب با اين پيراهن نماز خواندم و هر شبى هزار ركعت نماز خواندم.

هزار هزار، يك ميليون ركعت نماز در اين پيراهن خواندم. يك ميليون ركعتى كه در كل هشتاد سال ما يكى از آن ركعت‏ها پيدا نمى‏شود.

شما جرأت داريد دستت را بلند كنى و بگويى: من در عمرم يك ركعت نماز با توجه خواندم؟ يك ميليون ركعت نماز با توجه كه هشتاد سال ما يكى از آن ركعت‏ها را ندارد. بخشش يك چنين پيراهنى به يك چنين شاعرى! و فرمود:

«وَ خَتَمْتُ فِيهِ الْقُرْآنَ أَلْفَ خَتْمَهٍ الْحَدِيث» (وسايل‏الشيعه/ ج 4/ ص 99) هزار بار هم قرآن ختم كردم.

امام رضا در بخشى از عمرشان حداقل، شايد هم در همه‏ى عمرشان حالا من همه ‏ى عمر را نمى‏گويم. هر سه روز يك ختم قرآن مى‏كردند. مى‏گفت: من مى‏توانم زودتر ختم قرآن كنم. منتهى در هر آيه‏ اى فكر مى‏كنم كه اين آيه در كجا نازل شد؟ در چه زمانى؟ در چه مكانى؟ به چه مخاطبى و در چه موضوعى؟ چون با اين توجهات قرآن مى‏خوانم، خسته نمى‏شد؟ نه! ماهى از شنا خسته نمى ‏شود.

ما هستيم كه يك صفحه قرآن مى‏خوانيم خسته مى‏شويم. ماهى از شنا خسته نمى‏شود. از امام رضا بشنويد.

 نظر دهید »

احکام وقت نماز

11 فروردین 1395 توسط سیده سحر السادات شاهرخی
احکام وقت نماز

احکام وقت نمـاز

صاحب عروه قدس‌سره می‌فرماید:

 

کسی که می‌خواهد صلاة ‌فریضه بخواند، باید احراز کند که وقت صلاة‌ داخل شده است، و اگر ظن داشته باشد یا احتمال قوی می‌دهد که وقت صلاة ‌داخل شده، اعتباری ندارد. حال اگر بینه یعنی شهادة‌‌العدلین قائم شود که وقت داخل شده، انسان می‌تواند به قصد اتیان صلاة‌ فی‌‌الوقت شروع کند. …  

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

جواز شروع صلاة در صورت احراز دخول وقت

«لایجوز‌‌الصلاة قبل دخول‌‌الوقت، فلو صلی بطلت، و ان کان جزء منها قبل‌‌الوقت، و یجب‌‌العلم بدخوله حین‌‌الشروع فیها، و لایکفی‌‌الظن لغیر ذوی‌‌الاعذار، نعم یجوز‌‌الاعتماد علی شهادة‌‌العدلین علی‌‌الاقوی، و کذا علی اذان‌‌العارف العدل و اما کفایة شهادة‌‌العدل الواحد فمحل اشکال و اذا صلی مع عدم‌‌الیقین بدخوله و لاشهادة‌‌العدلین او اذان‌‌العدل بطلت، الا اذا تبین بعد ذلک کونها بتمامها فی‌‌الوقت مع فرض حصول قصد‌‌القربة منه». (عروه/1/530/مسئله1)

صاحب عروه قدس‌سره می‌فرماید: کسی که می‌خواهد صلاة ‌فریضه بخواند، باید احراز کند که وقت صلاة‌ داخل شده است، و اگر ظن داشته باشد یا احتمال قوی می‌دهد که وقت صلاة ‌داخل شده، اعتباری ندارد. حال اگر بینه یعنی شهادة‌‌العدلین قائم شود که وقت داخل شده، انسان می‌تواند به قصد اتیان صلاة‌ فی‌‌الوقت شروع کند.

و هکذا اگر بینه‌ای نیست و لکن مؤذنی که عادل و عارف به وقت صلاة است، اذان بگوید، ولو شخص یقین نداشته باشد، حتی اطمینان و ظن شخصی هم نداشته باشد، می‌تواند به قصد صلاة فی‌‌الوقت، داخل صلاة شود.

 ▪ دخول وقت، شرط وجوب صلاة و بطلان صلاة‌ قبل‌از وقت

بعد ‌می‌فرماید: اما خبر عدل واحد که بینه نیست ولکن شخصی عارف به اوقات است، می‌گوید: که نگاه کردم دیدم فجر طلوع کرده بود. در اعتماد به این خبر عدل واحد اشکال است و صلاة قبل‌از دخول وقت، قبل‌از علم و قبل‌از قیام حجت شرعی، محکوم به بطلان است.

 

دخول وقت، علاوه بر این‌که شرط وجوب است، شرط صحت عمل هم هست. وقتی چیزی شرط عمل شد، مقتضایش این است که آن عمل باید من حین‌‌الحدوث، مقارن با آن شرط باشد.مثل طهارت و استقبال قبله که شرط صلاة است، وقت، هم شرط صحت صلاه است، منتها آن‌ها شرط وجوب نیستند، ولی دخول وقت، شرط وجوب هست، صلاة «من اولها الی ‌آخرها» باید در حال طهارة مکلف، از حدث بشود، و در حال استقبال مکلف به قبله بشود، وقت هم همین‌طور است، و باید صلاة از حین شروع تا حین تمام، در وقت باشد. منتها اگر یک‌جا در آخر وقت بعض صلاة در خارج وقت‌ شد طبق «من ادرک رکعة من‌‌الصلاة فقد ادرکها»، (وسایل‌الشیعه/4/218/ح4) صحیح می‌باشد که آن تعبد خارجی است که در آخر صلاة وارد شده است. اما در حین شروع صلاة تعبدی بر خلاف نرسیده است. مقتضای قاعده این است که صلاتی که انسان شروع می‌کند، باید مقارن با دخول وقت باشد، و مقارنت، با علم احراز می‌شود. علم طریق است بر این‌که صلاة واجد شرط است وقتی که موجود می‌شود. این مطلب، احتیاج به روایت و دلیل خاص ندارد. مقتضای قاعده این است که عمل، من اوله الی آخره باید با شرط صلاة در وقت واقع شود. علاوه بر این، بعضی از روایات هست که از باب تأیید ذکر می‌شوند.

>

 ▪ روایات مؤید صحت صلاة عند دخول‌‌الوقت

در صحیحه عمر‌بن یزید (وسایل‌‌الشیعه/4/166/ح1) دارد: «محمد‌بن یعقوب، عن علی‌بن ابراهیم»، علی‌بن ابراهیم از پدرش نقل می‌کند «عن حماد» که حماد‌بن عیسی «عن حریز، عن عمر‌بن یزید، عن ابی‌عبدالله علیه‌السلام فی حدیث قال: انه لیس لاحد ان یصلی صلاة الا لوقتها» صلاة در وقتش اتیان کند «و کذلک‌‌الزکاة» زکات هم همین‌طور است، وقتی که واجب شد باید اتیان کند «الی أن قال: و کل فریضة انما تؤدی اذا حلت» هر صلاة فریضه‌ای آن وقت ادا می‌شود که وقتش حلول کند.این‌که بعضی از عبارات فقها (مثل صاحب عروه) این است که جایز نیست انسان قبل‌از علم به دخول وقت، داخل صلاة‌ شود توضیح می‌دهم که، یک وقت این است که انسان به قصد فریضه جزمیه داخل می‌شود و نماز را اتیان می‌کند، که در این صورت اگر این‌گونه شود که صلاة ظهری را که شارع به من واجب کرده است، می‌آورم، ولکن نمی‌دانم ظهر شده یا نه؟ این تشریع می‌شود. در مانحن فیه نمی‌دانیم این صلاة، همین صلاتی است که شارع واجب کرده است؟ یعنی مصداق او است، لذا اگر بخواهم به قصد جزمی اتیان کنم، باید علم پیدا کنم، یعنی به وجه شرعی یا به وجه معتبر عقلی که علم وجدانی است، احراز کنم که وقت داخل شده است و مراد صاحب عروه همین است.

 اما یک وقت این است که کسی نمی‌داند که وقت داخل شده یا نه؟ می‌گوید: که من صلاة ظهر را شروع می‌کنم، لعل وقتش داخل شده است، و صلاة من، صلاة ظهر واقعی بشود. ابتداءً اتیان کرد، بعد فحص و سؤال کرد، و یقین کرد که صلاة‌ ظهرش داخل در وقت بوده است، صحیح است و اشکالی ندارد. چون تشریع نکرده است، للاحتمال اتیان کرده است. بله، اگر برایش واضح نشده که ظهر شده بود یا نه؟ نمی‌تواند اکتفای به آن بکند. چون آن امتثال احتمالی است اشتغال یقینی به تکلیف علم به فراغ یقینی می‌خواهد. این «بطلت» هم به این معنا است. اگر صلاة را قبل‌از وقت اتیان کرد و منکشف نشد که صلاتش در وقت واقع شده است، با قصد قربت هم به احتمال این که وقت داخل شده شروع کرد، اگر کشف بود که در وقت بوده صحیح است، و اما اگر کشف نشود «بطلت»، یعنی نمی‌شود اکتفای به آن کرد. این بطلان، در مقام احراز امتثال تکلیف است. یعنی با این نمی‌شود. مثل این‌که می‌گویند: «عمل‌‌العامی بلااجتهاد و تقلید باطل» یعنی نمی‌تواند به آن اکتفاء کند.

 روی این اساس است که فقها گفته‌اند: زکات فطره آن وقتی که واجب می‌شود که شب عید حلول کند. آن وقت زکات بر انسان واجب می‌شود، و زکات مال، هم آن وقت حلول پیدا می‌کند که حول تمام شده باشد که یازده ماه تمام شده باشد، و ماه در دوازهم باشد. لذا گفته‌اند: نمی‌تواند قبلا زکات را بدهد. چون در این صحیحه هم داشت «و کذلک‌‌الزکاة» زکات هم همین‌جور است که «اذا حلت» آن وقت اتیان می‌شود، اگر قبلاً بدهد فایده ندارد. روی این اساس است که اگر فقیری احتیاج به مال دارد و بر شخص هم بعداً زکات واجب می‌شود، می‌گویند: مالی را از خودش قرض بدهد، نه به عنوان زکات. مثل این‌که بگوید: صد هزار تومان به تو قرض می‌دهم. روی این اساس آن‌چه شارع واجب قرار داده است، وقتی وقت واجب رسید، مثل صلاة و زکات، باید در آن وقت اتیان شود. این را صاحب عروه، هم دارد.

 

▪ مراد از احراز وجدانی و اقسام آن

 بدان‌جهت احراز یا احراز وجدانی، می‌شود مثل علم، و اگر احراز غیر وجدانی بشود، احتیاج به دلیل اعتبار دارد. ایشان احراز تعبدی را دو شئ شمرد: یکی بینه و یکی اذان مؤذنی که عارف به وقت و محافظ وقت است، و در سومی که خبر واحد است اشکال کرد و در اول هم گفت: «و لا یکفی‌‌الظن» توضیح این‌که شارع یک وقت ظن را معتبر می‌کند، مثل ظن به قبله که این‌جور است، اگر انسان علم به قبله ندارد که نوعاً نوع‌‌الناس علم به قبله ندارند و نمی‌توانند تشخیص بدهند که روبروی مسجد‌‌الحرام ایستاد‌ه‌اند، شارع ظن را کافی دانسته است. اما این‌که کسی که نمی‌تواند و علم ندارد، شارع، ظن او را کافی دانسته، احتیاج به دلیل دارد «یجزی‌‌المتحیر ابداً اینما توجه اذا لم یعلم این وجه‌‌القبلة» (وسایل‌الشیعه/4/311/ح2) صحیحه زراره است، آن دلیل دارد. اما در مانحن فیه که باب دخول وقت است، دلیلی نداریم که ظن به دخول وقت حجت است.

 

▪ بررسی روایت دال بر صحت نماز در صورت ظن به دخول وقت

 جماعتی حتی از متأخرین مثل صاحب‌‌الحدائق قدس‌سره (الحدائق‌الناضرة/6/293) و بعض آخر ادعا کرده‌اند: چطور ظن در باب قبله حجت است که می‌شود انسان صلاة را به قصد جزمی بیاورد، چون‌که ظن دارد که قبله این طرف است، و ظن حجت شرعیه است. این‌جا هم وقتی که ظن به دخول وقت پیدا کرد، می‌تواند صلاة را اتیان کند. در مانحن فیه روایت اسماعیل‌بن ریاح (وسایل‌‌الشیعه/4/207/ح1) را مدرک قرار داده‌اند، یک روایت بیشتر نیست اما سند روایت متعدد است: «محمد‌بن الحسن باسناده، عن محمد‌بن علی‌بن محبوب» ‌سند محمد‌بن الحسن به کتاب محمد‌بن علی‌بن محبوب صحیح است، محمد‌بن علی‌بن محبوب جلالتش واضح است «عن یعقوب‌بن یزید» که ثقه و صالح است «عن ابن ابی‌عمیر» که جلالتش واضح است «عن اسماعیل‌بن ریاح، عن ابی‌عبدالله علیه‌السلام قال: اذا صَلّیت و انت تری أنک فی وقت» اگر نمازی خواندی و می‌بینی که در وقت هستی، «و لم یدخل‌‌الوقت» و حال آن‌که هنوز داخل نشده بود «فدخل‌‌الوقت و انت فی‌‌الصلاة» وقت داخل شد ولکن تو در اثنای صلاة‌ بودی که وقت داخل شد. یعنی قبل‌از وقت شروع کرده بودی «فقد اجزأت عنک» این صلاة‌ که بعضش در خارج وقت واقع شده است، مجزی است. یعنی واقعاً هم صحیح است. همان‌طور که انسان اگر با ظن به قبله نماز بخواند، بعد منکشف بشود مقداری بین‌‌المشرق و‌‌المغرب منحرف بوده، نه این‌که استدبار باشد، صلاتش صحیح است. این‌جا هم صلاة، کافی و مجزی است.

 

▪ کفایت ظن یا لزوم اعتقاد

 صاحب حدائق قدس‌سره فرموده: «و انت تری» معنایش ظن است. (حدائق/6/296) حرف صاحب حدائق قدس‌سره قابل تصدیق نیست، «تری» از رؤیت است و رؤیت دیدن است. تو می‌بینی معنایش این است که در وقت هستی می‌بینی، «لم یدخل» یعنی یقینت و اعتقادت خطا بوده است. بدان‌جهت مشهور می‌گویند: این روایت آن صورتی را می‌گیرد که انسان با اعتقاد و جزم به دخول وقت، به صلاة داخل شود. و بعد هم در واقع اشتباه کرده بود و در وقت صلاة داخل نشده بود، در اثنا، وقت داخل شد، آن نمازش مجزی است. صاحب عروه قدس‌سره در مسئله آتیه و مسئله3 فتوا خواهد داد، (العروةالوثقی/1/531) کسی به اعتقاد جزمی و متیقناً قبل‌از وقت داخل صلاة شد و در اثنا وقت داخل شد، صلاتش مجزی است. آن جماعت مثل صاحب عروه و امثال این‌ها بلکه مشهور محققین، گفته‌اند: ظاهر این صورت یقین است، اطلاق ندارد که صورت ظن را هم بگیرد.

 این «و انت تری» یقین است. بدان جهت این روایت مربوط به مانحن فیه نمی‌شود که ظن حجت است.

  بعضی فرموده‌اند (مصباح‌الفقیه/9/367): اگر این روایت هم مطلق بشود، نمی‌شود به اطلاق «و انت تری» تمسک کرد. چرا؟ چون این اطلاق در مقام بیان حکم آخر است. زیرا در اصول خوانده‌اید که چه موقع به اطلاق تمسک می‌شود، مثلاً خداوند می‌فرماید: «فکلوا مما أمسکن علیکم» (مائده/4)، یعنی کلب مُعَلم آن حیوانی را که برای شما نگه داشت، آن را بخورید. در اصول منقح شده است که این آیه در مقام بیان حکم آخر است. یعنی آن حیوانی را که کلب معلم صید می‌کند، غیر از آن است که حیوانی را که گرگ یا حیوان دیگری صید کند. آن‌جا ولو گرگ هم صید کرده بود، چیزی نباید خورد. آیه می‌فرماید: فکلوا مما امسکن علیکم معنایش این است که این مثل آن یکی نیست. این خوردنش حلال است. در مقام بیان حلیت اکل است که کشتن کلب معلم، صید محلل حساب می‌شود اما این‌که خون آن‌را دور ریخت، و یا بعض اجزاءای را که نمی‌شود خورد،‌ مثل خصیتین باید از حیوان دور انداخت، در مقام بیان این جهت نیست. ایشان هم فرموده‌: این اطلاق در مقام بیان حکم آخر است، در مقام بیان این است که این صلاة‌مجزی است یا مجزی نیست، ولو در واقع وقت داخل نشده باشد. اما به این صلاة قبل‌از احراز دخول‌‌الوقت می‌شود داخل شد یا نه؟ این حکم آخر است.

 این روایت در مقام بیان حکم جواز دخول نیست که بگوییم، می‌فرماید: هر وقت ظن هم کردی داخل شود. این روایت در مقام بیان این است که صلاتی که بعض آن در غیر وقت داخل شده است مجزی است یا نه؟ فرمود: مجزی است. اما این‌که به صلاة و به فریضة‌‌الوقت می‌شود داخل شد علی ای حال ولو انسان ظن داشته باشد، در مقام بیان این حکم نیست. چون در بیان این حکم نیست، «تری» ظن را هم بگیرد، نمی‌شود از این حیث به اطلاق این تمسک کرد. چرا؟ چون این در مقام بیان جواز‌‌الدخول فی‌الصلاة‌ نیست. این در مقام به این حکم آخر است. آن عبارت مجملی را که ایشان فرموده‌اند، تفسیر کردم، این‌که در بیان حکم آخر است مرادش این است: یک جواز دخول است، و یک اجزاء صلاة است. این روایت در مقام بیان اجزاء‌‌الصلاة‌ا ست. اما در مقام بیان جواز‌‌الدخول نیست، که اطلاقش از این حیث بشود. این فرمایش ایشان است.

 ولکن این روایت، حکم را بعد از فرض جواز‌‌الدخول بیان می‌کند، بعداز این‌که دخول انسان مشروع بود، یا به جهت این که یقین داشت، یا عذر عقلی داشت، یا، بینه قائم شده بود، و غیر ذلک، یا مؤذن اذان گفته بود، یا اصلاً به احتمال داخل شد و در وسط نماز معلوم شد که وقت داخل شده است. در این‌صورت مجزی است. این روایت ولو در مقام بیان جواز دخول نیست، اما فرض جواز‌‌الدخول کرده است، نه به وجه تشریع داخل شود. در مانحن فیه دارد «اذا صلیت و انت تری انک فی وقت» یعنی صلاتی را شروع کنی که آن صلاتی مجوز شروع داشته باشد، یا واقعاً و یا اعتقاداً، یا عذراً، اما کسی که ظن دارد و خودش ملتفت است که مطلق‌‌الظن دارد، نمی‌تواند جزماً داخل صلاة بشود این باید رجاء داخل شود.

 

▪ دخول در صلاة به جزم و کشف خلاف

 کلام ما این است که چطور در موارد ظن به قبله صلاة را جزماً اتیان می‌کند، ولو بعد کشف خلاف هم بشود، ـ البته بغیر استدبار ـ می‌گوییم: مجزی است، کلام ما این است که وقت هم مثل قبله بشود. به قصد جزمی می‌تواند داخل بشود، ولو در اثناء‌‌الوقت، وقت داخل شود مجزی بشود. این حجیت ظن دلیل می‌خواهد. لذا این روایت اگر اطلاق داشته و مطلق‌‌الظن را می‌گرفت، «و انت تری» که وقت داخل شده است، این «انت تری یعنی و انت تظن» آن‌را هم می‌گرفت، موضع این بود، بلکه حکم ثابت می‌شد. چون ظاهر روایت فرض مشروعیت دخول است ولکن در مانحن فیه چون دلیل بر حجیت ظن نداریم، مشروعیت دخول ثابت نشده است، موضوع هم در روایت آن است که دخولش مشروعیت داشته باشد، یا واقعا یا اعتباراً.

 لکن کلام ما این است که این روایت «و انت تری» شمولش به ظن معلوم نیست. «و انت تری» از رؤیت است و اطلاق ندارد. اگر اطلاق داشت و تمام بود، تمسک به آن صحیح بود. چرا؟ نه به جهت این‌که در بیان حکم آخر است، بلکه در بیان این است که در حکم آخر مشروعیت دخول بر صلاة در موضوعش فرض شده است. و اگر ظن در دخولش مشروعیت داشت، حکم به صحت می‌شود. اگر «انت تری» اطلاق داشت، دلالت می‌کرد که داخل شدن به ظن مشروع است. چون موضوع اجزاء صلاة مشروعه است، و بما این‌که این‌جور لزومی ندارد، و ظاهرش همان یقین است، اعتقاد است، لذا این روایت دلیل نمی‌شود. حتی در آن مسئله اگر انسان داخل نمازی شد و در وسط نماز، وقت داخل شد، آن نماز درست نیست. چون این روایت در سندش اسماعیل‌بن ریاح است که توثیقی ندارد. لذا در مانحن فیه اصل آن حکم را از بین خواهیم برد و خواهیم گفت: اصل آن در صورت یقین هم محل اشکل است.

 

▪ اثبات دخول وقت به بینه یعنی شهادة‌‌العدلین عن حس

 اما بینه، مقصود از بینه، شهادة‌‌العدلین است که حجت شرعیه است. وقتی که عدلین شهادت بر طلوع فجر دادند، شهادتشان باید شهادت حسیه باشد، شهادت مشتق از شهود است، شهود به معنای حضور است. شاهد باید از واقعه عن حس خبر بدهد که طلوع فجر را نگاه کرده و دیده است. بعد می‌گوید: بله افق طلوع کرده است. یا شمس را دیده است و می‌گوید: شمس از خط نصف‌‌النهار زائل شده است، یا از افق غربی غروب کرده است. و الا اگر دو تا عادل به حساب بگویند، در تقویم صاحبان تقویم عادل هستند که فلان صلاة ظهر وقتش داخل شده اعتباری ندارد، آن شهود و شهادت نیست. شهود به معنای حضور‌‌الواقعة است. اخبار از واقعه عن حسٍ است.

 لذا این‌هایی که تقویم می‌نویسند و روی آن تقویم اذان گفته می‌شود، آن‌ها حجت نمی‌شود. باید انسان به دخول وقت اطمینان پیدا کند ولو اذان گوینده زاهد و عابد باشد. در اذان، مؤذن هم خواهیم گفت که مثل بلال باید باشد، نه مثل ابن مکتوم که خودش نابینا بود و به حدس اذان می‌گفت. این باید «عن حس» باشد. بینه این‌جور است. اگر دو تا عادل شهادت بدهند، آن حجت شرعیه است. چرا؟ چون رسول‌‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: «انما اقضی بینکم بالبینات و‌‌الایمان» (وسایل‌الشیعه/27/232/ح1) من‌ مابین شما قضاوت می‌کنم چیزی که قطع نظر از قضای من، بینه است. یعنی حجت است و واقع را نشان می‌دهد، شهادة‌‌العدلین است. نه این‌که فقط در مقام قضا بینه می‌شود؛ یعنی فقط در مقام قضا نشان می‌دهد چرا؟ چون اگر این‌جور بود که شهادة‌‌العدلین فقط در مقام قضا بینه مطلقه بود، ایمان را عطف نمی‌کرد. «انما اقضی بینکم بالبینات و‌‌الایمان» نمی‌گفت. چون که خود ایمان هم در مقام قضا، واقع را اثبات می‌کند. وقتی او بینه و شهادت عدلین نداشت، قسم خورد به نفی دعوی می‌شود، این‌که عطف کرده است که انما اقضی بینکم بالبینات والایمان» یعنی چیزی که قبل‌از قضای من بینه است، که آن هم شهادة‌‌العدلین است که بیان کرده است. روی این اساس وقتی در مانحن فیه بینه قائم شده که فجر طلوع کرده است، حجت می‌شود، بینه اعتبار دارد.

 

در مانحن فیه، بینه حجت است. ایشان در عروه، بینه را عِدل برای اذان مؤذنی که عارف عن حس و عَدْل است، قرار داده است ـ عارف به وقت نه از روی حساب. آن کسی که بالنظر عارف است وقت را به نظر می‌شناسد، اذان او فی نفسه حجت است.

 

والحمدلله رب‌العالمین

 

 نظر دهید »

زیارت امین الله

19 بهمن 1394 توسط سیده سحر السادات شاهرخی

متن دعا به همراه ترجمه

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ (السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ)، أَشْهَدُ أَنَّكَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ عَمِلْتَ بِكِتَابِهِ وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى دَعَاكَ اللَّهُ إِلَى جِوَارِهِ فَقَبَضَكَ إِلَيْهِ بِاخْتِيَارِهِ وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَكَ الْحُجَّةَ مَعَ مَا لَكَ مِنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَةِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَ دُعَائِكَ مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِيَائِكَ مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ صَابِرَةً عَلَى نُزُولِ بَلائِكَ [شَاكِرَةً لِفَوَاضِلِ نَعْمَائِكَ ذَاكِرَةً لِسَوَابِغِ آلائِكَ‏] مُشْتَاقَةً إِلَى فَرْحَةِ لِقَائِكَ مُتَزَوِّدَةً التَّقْوَى لِيَوْمِ جَزَائِكَ مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ أَوْلِيَائِكَ مُفَارِقَةً لِأَخْلاقِ أَعْدَائِكَ مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيَا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِكَ.

سلام بر تو اى امين خدا بر روى‏ زمينش،و حجّت او بر بندگانش،سلام بر تو اى امير مؤمنان[اگر اين زيارت براى امام ديگر خوانده شود،«السلام عليك يا امير المؤمنين» گفته نمى‏شود مؤلف شهادت مى‏ دهم كه تو در راه خدا آن‏چنان‏كه بايد جهاد كردى،و به كتابش عمل نمودى،و روشهاى پيامبرش(درود خدا بر او خاندانش) را پيروى كردى،تا خدا تو را به جوارش خواند،و با اختياراتش تو را به جانب خود قبض روح نمود،و دشمنانت را ملزم به‏ حجت كرد،با آنچه توراست از حجتهاى رسا بر همه مخلوقاتش.خدايا قرار ده نفسم را آرام‏ در برابر تقديرت،خشنود به قضاوتت،حريص به ذكر و دعايت،عاشق به برگزيده‏ دوستانت،محبوب در زمين و آسمانت،شكيبا بر نزول بلايت،سپاسگذار بر فزونى‏ نعمتهايت،يادكننده كامل عطاهايت،مشتاق به شادى ديدارت،توشه برگيرنده تقوا براى روز پاداشت،پيرو روشهاى اوليايت،جداكننده از اخلاق دشمنانت،غافل از دنيا به‏ سپاس و ثنايت.

پس روى مبارك خود را بر قبر گذاشت و گفت:
اللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِينَ إِلَيْكَ وَالِهَةٌ وَ سُبُلَ الرَّاغِبِينَ إِلَيْكَ شَارِعَةٌ وَ أَعْلامَ الْقَاصِدِينَ إِلَيْكَ وَاضِحَةٌ وَ أَفْئِدَةَ الْعَارِفِينَ مِنْكَ فَازِعَةٌ وَ أَصْوَاتَ الدَّاعِينَ إِلَيْكَ صَاعِدَةٌ وَ أَبْوَابَ الْإِجَابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ وَ دَعْوَةَ مَنْ نَاجَاكَ مُسْتَجَابَةٌ وَ تَوْبَةَ مَنْ أَنَابَ إِلَيْكَ مَقْبُولَةٌ وَ عَبْرَةَ مَنْ بَكَى مِنْ خَوْفِكَ مَرْحُومَةٌ وَ الْإِغَاثَةَ لِمَنِ اسْتَغَاثَ بِكَ مَوْجُودَةٌ [مَبْذُولَةٌ] وَ الْإِعَانَةَ لِمَنِ اسْتَعَانَ بِكَ مَبْذُولَةٌ [مَوْجُودَةٌ] وَ عِدَاتِكَ لِعِبَادِكَ مُنْجَزَةٌ وَ زَلَلَ مَنِ اسْتَقَالَكَ مُقَالَةٌ وَ أَعْمَالَ الْعَامِلِينَ لَدَيْكَ مَحْفُوظَةٌ وَ أَرْزَاقَكَ إِلَى الْخَلائِقِ مِنْ لَدُنْكَ نَازِلَةٌ وَ عَوَائِدَ الْمَزِيدِ إِلَيْهِمْ وَاصِلَةٌ وَ ذُنُوبَ الْمُسْتَغْفِرِينَ مَغْفُورَةٌ وَ حَوَائِجَ خَلْقِكَ عِنْدَكَ مَقْضِيَّةٌ وَ جَوَائِزَ السَّائِلِينَ عِنْدَكَ مُوَفَّرَةٌ وَ عَوَائِدَ الْمَزِيدِ مُتَوَاتِرَةٌ وَ مَوَائِدَ الْمُسْتَطْعِمِينَ مُعَدَّةٌ وَ مَنَاهِلَ الظِّمَاءِ [لَدَيْكَ‏] مُتْرَعَةٌ اللَّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعَائِي وَ اقْبَلْ ثَنَائِي وَ اجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَوْلِيَائِي بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِنَّكَ وَلِيُّ نَعْمَائِي وَ مُنْتَهَى مُنَايَ وَ غَايَةُ رَجَائِي فِي مُنْقَلَبِي وَ مَثْوَايَ.
خداى دلهاى‏ فروتنان،سرگردان به سوى توست،و راه‏هاى مشتاقان به درگاهت نمايان است،و نشانه‏ هاى قاصدان كوى‏ ات‏ پيداست،و دلهاى عارفان از تو هراسان است،و صداى خوانندگان به جانب تو بلند است،و درهاى‏ اجابت به رويشان گشوده،و دعاى آنكه با تو مناجات كرد مستجاب است،و توبه كسى‏كه به سوى تو بازگشت پذيرفته است، و اشك كسى‏كه از ترس تو گريه كرد مورد رحم است،و فريادرسى براى كسى‏كه از تو فرياد خواست آماده است،و كمك براى كسى‏كه از تو كمك خواست رايگان است،و وعده‏هايت براى بندگانت وفا شده،و لغزش آن‏كه از تو پوزش خواست ناديده گرفته شده،و اعمال عمل‏كنندگان نزد تو محفوظ است،و روزيهايت از جانب تو به سوى مخلوقات‏ فرود آينده است،و بهره‏هاى فزون به سويشان پيوسته است،و گناهان آمرزش‏جويان آمرزيده است،و حاجات خلق نزد تو برآورده است،و جايزه‏هاى خواستاران،پيش تو كامل گشته است،و عايدات افزون‏ پياپى است،و سفره‏هاى خواهندگان طعام آماده،و حوضهاى تشنگان لبريز است.خدايا دعايم را مستجاب كن،و ستايشم را بپذير،و بين من و اوليايم جمع كن،به حق محمّد و على و فاطمه و حسن‏ و حسين،تو ولى‏نعمت و نهايت آرزو و هدف اميد منى در بازگشتگاه و محلّ اقامتم.

در كتاب«كامل الزيارات»پس از متن زيارت اين جملات آمده است:

أَنْتَ إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلايَ اغْفِرْ لِأَوْلِيَائِنَا وَ كُفَّ عَنَّا أَعْدَاءَنَا وَ اشْغَلْهُمْ عَنْ أَذَانَا وَ أَظْهِرْ كَلِمَةَ الْحَقِّ وَ اجْعَلْهَا الْعُلْيَا وَ أَدْحِضْ كَلِمَةَ الْبَاطِلِ وَ اجْعَلْهَا السُّفْلَى إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ
تو معبود و آقاو مولاى منى،دوستانمان را بيامرز،دشمنانمان را از ما بازدار،و از آزار ما غافلشان گردان،و كلمه حق را نمايان و و آن را برتر كن،و كلمه باطل را بلغزان و آن را پست‏تر قرار ده،تو بر هرچيز توانايى‏

آنگاه امام باقر عليه السّلام فرمود:هركه از شيعيان ما اين زيارت و دعا را در كنار قبر امير المؤمنين عليه السّلام،يا نزد قبر يكى از ائمه عليهم السّلام بخواند،البته‏ حق تعالى اين زيارت و دعاى او را در نامه‏اى از نور بالا برد و مهر حضرت محمّد صلّى اللّه و عليه و آله را بر آن بزند و به اين صورت محفوظ باشد،تا به قائم آل محمّد(عج)تسليم كنند،پس صاحبش را به بشارت و تحيّت و كرامت استقبال نمايد ان شاء اللّه تعالى. مؤلّف گويد:

اين زيارت شريف ه‏هم از زيارات مطلقه به حساب مى‏آيد،و هم از زيارات مخصوصه روز غدير، و هم‏ از زيارات جامعه،كه در جميع روضات مقدسه ائمه خوانده مى ‏شود.

 نظر دهید »

خانم هایی که می خواهند طلبه شوند بخوانند!!!

13 بهمن 1394 توسط سیده سحر السادات شاهرخی

پرسش: 

با سلام و عرض احترام
 ببخشید خواستم ببینم شرایط ورود به حوزه خواهران چطوره؟
خیلی به طلبگی علاقه دارم و فکر میکنم فقط تو حوزه می تونم به کمال برسم .ممنون میشم شرایط و نکاتی که لازمه رو برام بگید.
ممنونم
پاسخ:
با سلام و عرض ادب
ان شالله که توفیق طلبگی داشته باشید.حوزه تیکه ای از بهش در زمینه و واقعا لذت بخش است طلبگی.در مورد حوزه خواهران و شرایط آن و نکات مهم خدمت شما در موارد مختلف عرض میکنم


1-حضوری تمام وقت: تحصیل در این دوره برای داوطلبان دارای مدرک دیپلم یا بالاتر 5 ساله و برای داوطلبان دارای مدرک سیکل 7 ساله و به صورت تمام وقت بوده که بر اساس آن ، طلبه موظف است هفته ای 30 ساعت برای شرکت در برنامه های آموزشی – پژوهشی – تربیتی در مدرسه حضور داشته باشد برای داوطلبان دارای دیپلم یا بالاتر 190 واحد درسی و برای داوطلبان دارای مدرک سیکل 266 واحد درسی در نظر گرفته شده است.

2-حضوری پاره وقت: با توجه به اینکه جمع زیادی از مشتاقان تحصیل در حوزه های علمیه خواهران به دلیل برخی اشتغالات و مسئولیت های فردی و اجتماعی امکان حضور تمام وقت و متراکم در برنامه های دوره حضوری را نداشته و فاقد برخی شرایط دوره حضوری و نیمه حضوری هستند دوره پاره وقت طراحی شده است برنامه درسی این دوره همانند دوره حضوری تمام وقت است و دانش آموختگان این دوره از تمامی مزایای علمی و استخدامی دوره حضوری برخوردار می باشند.

حداقل دوره پاره وقت 12 نیمسال و حداکثر 18 نیمسال خواهد بود لذا لازم نیست طلاب در همه ایام هفته در مدرسه علمیه حضور یابند.

این دوره معمولا در نوبت عصر مدارس علمیه تشکیل می شود.

3-نیمه حضوری: این برنامه همان برنامه 190 واحدی حضوری سطح 2 می باشد که به صورت ناپیوسته و در دو مقطع سطح 1و2 اجرا شده و برای هر مقطع گزینش جدید انجام می شود.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

حوزه علمیه خواهران الزهراء(س) شهرستان پلدختر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حوزه علمیه خواهران الزهرا (س)شهرستان پلدختر
  • نماز
  • احادیث
  • زیارت
  • عمومی
  • پایان نامه
  • روزه
  • رهبری
  • علما
  • ائمه(ع)
  • استخاره
  • حجاب
  • مهدویت
  • محرم

Random photo

احکام وقت نماز

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس